نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
به گزارش آخرین نیوز، دختر کوچکی هر روز پیاده بهمدرسه می‌رفت و بر

می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابریبود، دختر بچه

طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.

بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفانو رعد و برق شدیدی درگرفت.

مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راهبازگشت از طوفان بترسد یا اینکه

رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که بااتومبیل بدنبال دخترش برود. با

شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجریدرید، با عجله سوار

ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.

اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشهپیاده به طرف منزل در

حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد، به آسمان

نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.

زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند،شیشه پنجره را پایین کشید و از

او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟

دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظربیاید، چون خداوند دارد

مرتب از من عکس می‌گیرد!

باشد که خداوند همواره حامی شما بوده وهنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی

کنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!





:: بازدید از این مطلب : 441
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست