نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

برداشت اول:

خواستم وبلاگ را به دست دانشجوها به روز کنم ، فهمیدم آنها علاقه ای به کارهای گروهی ندارند و نمی شود امیدی به آنها داشت. جالبتر اینکه گاهی کارهای گروهی که می گویم انجام بدهند می گویند "می شود ما خودمان به تنهایی انجام بدهیم" ولی کارهای فردی که قرار است انجام شود، می بینیم اسم چندین نفر روی یه برگه نوشته شده است.

برداشت دوم:

 پیامکی برایم آمد که درباره باجناق و اختلافات قدیمی بود، گفتم شاید باجناقم خواسته منو امتحان کنه جواب ندادم.

برداشت سوم:

زنگ زدم به مادرم که روز مادر رو بهش تبریک بگویم همه چیز گفتم الا تبریک روز مادر. موقع خداحافظی یادم آمد گفتم یه لحظه صبر کن روز مادر هم تبریک بگویم.

برداشت چهارم:

شب دیر خانه رسیدم، بانو فرمودند که خیلی اخمو هستی گفتم از خستگی حس صحبت کردن هم ندارم. امروز زنگ زدم و گفتم هر وقت من خسته ام لطفا انرژی مثبت بدهید.

برداشت پنجم:

وقتی کارم تغییر می کند، زمان می برد تا حالم سرجایش بیاید.





:: بازدید از این مطلب : 431
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 5 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست