نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


حضرت دانيال نبي (ع) کيست؟
حضرت دانيال (ع) در بيت المقدس متولد شد و در سن 12 سالگي بود که سپاه بخت النصر، پادشاه بابل به سرزمين بيت المقدس حمله و آن سرزمين را فتح کرد به رسم آن زمان تعداد زيادي از مردم آن سرزمين از جمله حضرت دانيال را به همراه خود به اسارت برد.

پادشاه در ابتدا دستور داد تا تعدادي از افرادي را که به اسارت برده اند انتخاب کرده و به آنها تعليم داده شود تا در آينده از آنها در دربار استفاده کنند و يکي از کسانيکه انتخاب شد حضرت دانيال (ع) بود.

در اين مدت، روزي پادشاه بابل خوابي ديد و تمام خوابگزاران از تعبير آن خواب عاجز ماندند و پادشاه دستور داد تا همه آنها را بکشند.


خبر به گوش حضرت دانيال (ع) رسيد او به مامورين سلطنتي گفت که مي تواند خواب را تعبير کند. حضرت دانيال را پيش پادشاه بردند و پادشاه به او گفت که تو هم بايد خواب را تعريف کني هم اينکه آن را تعبير کني و دانيال پذيرفت و او خواب را براي پادشاه تعبير کرد و به همين سبب مورد احترام واقع شد.

زمان گذشت تا اينکه کوروش، پادشاه ايران به بابل حمله کرد و توانست بابل را فتح و يهوديان را از اسارت حکومت بابل آزاد کند و دانيال (ع) را به همراه خود به ايران آورد و در دربار پادشاهي ايران نيز مورد تکريم قرار گرفت در اين مدت حضرت دانيال مي توانست به طور مستقيم و بدون اجازه و وقت قبلي با پادشاه ديدار کند و مي توان گفت که به عنوان دومين فرد مملکتي محسوب مي شد.

بعد از مرگ کوروش يک دوره کوتاه در زمان بردياي دروغين به وجود مي آيد که در تاريخ چيزي از دانيال (ع) نيامده است اما بعد از روي کار آمدن داريوش دوباره حضرت دانيال (ع) باز به همان مقام و مرتبه رفيع دست پيدا مي کند تا اينکه احتمالا در سن 83 يا 85 سالگي دار فاني را وداع مي کند و به رسم بزرگان آن زمان جسد آن حضرت را به صورت موميايي شده در همين منطقه که هم اکنون آستان آن بزرگوار است نگهداري مي شده و بالاي سر آن جعبه اي قرار داشته که هر کس احتياج به پول پيدا مي کرد از آن جعبه به قرض مي برده و بعد از اينکه مشکلاتش برطرف مي شده دوباره قرض را پس مي داد.

در سال 16هجري قمري بعد از پايان آخرين جنگ بين سپاه اسلام و ايرانيان (جنگ شوشتر يا جنگ هرمزان) فرمانده سپاه اسلام در هنگام بازگشت، جسد موميايي شده اي را مي بيند و از مردم در خصوص آن سئوال مي کند. مردم که از مقام و مرتبه حضرت آگاهي نداشته اند، مي گويند چيزي نيست که به درد شما بخورد هر وقت ما احتياج به باران داشته باشيم اين جسد را از آلونک بيرون مي آوريم و به حکم خداوند باران مي بارد و هر وقت آن را داخل مي گذاريم بارش باران تمام مي شود.

فرمانده سپاه اسلام به خليفه وقت نامه مي نويسد که جسدي موميايي شده در شيشه اي بلورين در منطقه شوش پيدا شده است. خليفه از شناسايي آن عاجز مي ماند به نزد حضرت علي (ع) مي روند و جريان را سئوال مي کنند. حضرت علي (ع) مي فرمايد که اين جسد برادرم حضرت دانيال است و دستور مي دهد آن جسد را به روش مسلمين غسل دهند و سپس کفن کنند و رو به قبله دفن نمايند (احتمالا بعد از پيامبر اسلام تنها پيامبري است که رو به کعبه دفن شده زيرا تمام پيامبر قبل از او رو به قدس دفن هستند) و همچنين دستور داد آب رودخانه را از روي قبر عبور دهند تا نگهباني باشد براي قبر، تا دست کسي به آن نرسد.

همچنين حضرت علي (ع)حديثي مي فرمايد: «من زار اخي دانيال کمن زارني؛ يعني هر کس برادرم دانيال را زيارت کند مرا زيارت کرده است». همچنين حضرت محمد (ص) مي فرمايد: «من لم يقدر علي زيارتي فليزر قبر اخي دانيال؛ يعني هر کس قادر به زيارت من نيست زيارت کند قبر براردم دانيال را» (درک: سفسنه البحار جلد 3 صفحه 351) در جاي ديگر باز پيامبر مي فرمايد: «من دل الي دانيال فبشروه بالجنه؛ يعني هر کس مردم را دلالت بدهد به زيارت دانيال به بشارت بهشت را مي دهم» (مدرک: تاريخ انبيا - جلد دوم )

در برخي کتابهاي شيعيان آمده است که در زمان ظهور حضرت مهدي (عج) چهار پيغمبر در رکاب آن حضرت شمشير خواهند زد و رجعت خواهند کرد که يکي از آن پيامبران حضرت دانيال نبي (ع) است که فرماندهي سپاه امام مهدي (عج) را که به سوي شرق حرکت مي کند به عهده خواهد داشت و پيروزيهاي بزرگي نصيب خود خواهد کرد.

وبلاگ زندگینامه دانیال نبی:

http://ketabkhanehdanyal.blogfa.com/post-52.aspx

دانیال در چاه شیران
داریوش صدوبیست حاکم برتمام مملکت گماشت تا ان را اداره کنند،وسه وزیر نیز منصوب نمود تا برکارحاکمان نظارت کرده ،از منافع پادشاه محافظت نمایند.طولی نکشید که دانیال بدلیل دانایی خاصی که داشت نشان دادکه از سایر وزیران وحاکمان با کفایت تر است .پس پادشاه تصمیم گرفت اداره امور مملکت را به دست او بسپارد .این امر باعث شد که سایر وزیران وحاکمان به دانیال حسادت کنند ،ایشان سعی کردند در کار او ایراد و اشتباهی پیدا کنند ولی موفق نشدند ،زیرا دانیال در اداره امورمملکت درستکار بودو هیچ خطایی و اشتباهی از او سر نمی زد .سرانجام به یکدیگر گفتند :ما هرگز نمی توانیم ایرادی برای متهم ساختن او پیدا کنیم .فقط بوسیله مذهبش می توانیم او را به دام بیاندازیم . آنها نزد پادشاه رفتند و گفتند : داریش پادشاه تا ابد زنده بماند ! ما وزیران ، امیران ،حاکمان ، والیان و مشاوران پیشنهاد می کنیم قانونی وضع کنید و دستور اکید بدهید که مدت سی روز هر کس درخواستی دارد تنها از پادشاه بطلبد و اگر کسی آن را از خدا یا انسان دیگری بطلبد در چاه شیران انداخته شود . ای پادشاه درخواست می کنیم این فرمان را امضا کنید تا همچون قانون لازم الاجرا و تغییرناپذیر شود . پس داریوش پادشاه این فرمان را نوشت و امضا کرد .
وقتی دانیال از صدور فرمان پادشاه آگاهی یافت رهسپار خانه اش شد . هنگامی که به خانه رسید به بالاخانه اش رفت و پنجره ها را که رو به اورشلیم بود ، باز کرد و زانو زده دعا نمود . او مطابق معمول روزی سه بار نزد خدای خود دعا می کرد (نماز می گذارد)و او را پرستش می نمود .
وقتی دشمنان دانیال او را در حال دعا و درخواست حاجت از خدا دیدند ، همه با هم نزد پادشاه رفتند و گفتند : ای پادشاه آیا فرمانی امضا نفرمودید که تا سی روز کسی نباید درخواست خود را از خدایی یا انسانی ، غیر از پادشاه ، بطلبد و اگر کسی از این فرمان سرپیچی کند ، در چاه شیران انداخته شود؟ پادشاه جواب داد : بلی ، این فرمان همچون قانون لازم الاجرا و تغییر ناپذیر است .
آنگاه به پادشاه گفتند این دانیال که یکی از اسیران یهودی است روزی سه مرتبه دعا می کند و به پادشاه و فرمانی که صادر شده اعتنا نمی نماید . وقتی پادشاه این را شنید از اینکه چنین فرمانی صادر کرده ، سخت ناراحت شد و تصمیم گرفت دانیال را نجات دهد . پس تا غروب در این فکر بود که راهی برای نجات دانیال بیابد. آن اشخاص به هنگام غروب دوباره نزد پادشاه بازگشتند و گفتند : ای پادشاه ، همانطور که می دانید ، طبق قانون مادها و پارس ها ، فرمان پادشاه غیر قابل تغییر است .
پس سرانجام پادشاه دستور داد دانیال را بگیرند و در چاه شیران بیاندازند . او به دانیال گفت : خدای تو که همیشه او را عبادت می کنی تو را برهاند . سپس او رابه چاه شیران انداختند ، سنگی نیز آوردند و بر دهانه چاه گذاشتند . پادشاه با انگشتر خود و انگشترهای امیران خویش آن را مهر کرد تا کسی نتواند دانیال را نجات دهد . سپس به کاخ سلطنتی بازگشت و بدون اینکه لب به غذا بزند یا در بزم شرکت کند تا صبح بیدار ماند . روز بعد صبح خیلی زود بر خواست و با عجله بر سر چاه رفت و با صدایی اندوهگین گفت : ای دانیال ، خدمتگزار خدای زنده ، آیا خدایت که همیشه او را عبادت می کردی توانست تو را از چنگال شیران نجات دهد ؟
آنگاه صدای دانیال به گوش پادشاه رسید : پادشاه تا ابد زنده بماند! آری ، خدای من فرشته خود را فرستاد و دهان شیران را بست تا به من آسیبی نرسانند ، چون من در حضور خدا بی تقصیرم و نسبت به تو نیز خطایی نکرده ام . پادشاه بی نهایت شاد شد و دستور داد دانیال را از چاه بیرون آورند . وقتی دانیال را از چاه بیرون آوردند هیچ آسیبی ندیده بود ، زیرا به خدای خود توکل کرده بود .
آنگاه به دستور پادشاه افرادی را که دانیال را متهم کرده بودند آوردند و ایشان را با زنان و فرزندانشان به چاه شیران انداختند . آنان هنوز به ته چاه نرسیده بودند که شیران پاره پاره شان کردند . سپس داریوش پادشاه این پیام را به تمام قومهای دنیا که از نژادها و زبانهای گوناگون بودند نوشت : با درود فراوان ! بدین وسیله فرمان می دهم که هرکس در هر قسمت از قلمرو پادشاهی من که باشد ، باید از خدای دانیال بترسد و به او احترام بگذارد ؛ زیرا او خدای زنده و جاودان است و سلطنتش بی زوال و بی پایان می باشد. اوست که نجات می بخشد و می رهاند . او معجزات و کارهای شگفت انگیز در آسمان و زمین انجام می دهد .اوست که دانیال را از چنگال شیران نجات داد . به این ترتیب دانیال در دوران سلطنت کورش وداریوش پارسی ، موفق و کامیاب بود .





:: بازدید از این مطلب : 654
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست