نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
ویتامینها و موادمعدنی موادی هستند که در موادغذایی که میخوریم یافت میشوند. بدن شما برای اینکه درست کار کند و بتوانید آنطور که باید رشد کرده و بزرگ شوید، به آنها نیاز دارد. هر کدام از ویتامینها یک نقش خاص در بدن ما دارند. مثلاً: ویتامین ها در آب و چربی زندگی میکنندویتامینها دو نوع هستند: محلول در چربی و محلول در آب. ویتامین ها نیازهای شما را تامین میکنندبدن شما ماشین خیلی قوی است که میتواند خودش کارهای زیادی را انجام دهد اما یک کاری که نمیتواند انجام دهد ساخن این ویتامینها است. به خاطر همین هم موادغذایی وجود دارند. بدن شما میتواند ویتامین موردنیاز خود را از موادغذایی که میخورید به دست آورد زیرا غذاهای مختلف ویتامینهای مختلفی در خود دارند. نکته مهم این است که از موادغذایی مختلف استفاده کنید تا همه این ویتامینها را برای بدنتان تامین کنید. بااینکه بعضی بچهها هر روز یک عدد قرص مولتیویتامین میخورند اما بیشتر بچهها اگر بتوانند در روز از نواع مختلف موادغذایی استفاده کنند، خیلی به این قرصها نیاز ندارند. :: بازدید از این مطلب : 550 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
آیا میدانید : در تایوان بشقابهای گندمی درست میشود وافراد بعد از خوردن غذا بشقابهایشان را هم میخورند. آیا میدانید : گوش و بینی درتمام طول عمر انسان در حال رشد میباشند و بزرگتر میشوند. آیا میدانید : آب دریا بهترین ماسک زیبایی پوست میباشد. آیا میدانید :اولین مردمانی که نخ را کشف کردند وموفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند. آیا میدانید :بزرگترین دریای دنیا دریای مدیترانه است و عمیقترین نقطه آن به ۴۳۳۰متر میرسد. آیا میدانید : فقط پشه ماده نیش میزند و از پروتین خون مکیده شده جهت تخم گذاری استفاده میکند. آیا میدانید : هر چشم مگس دارای ۱۰ هزار عدسی است. آیا میدانید :مقاومت موش صحرایی در برابر بیآبی بیشتر از شتر است. آیا میدانید : جمعیت میمونهای هند بالغ بر ۵۰ میلیون است. :: بازدید از این مطلب : 606 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
انان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم :: بازدید از این مطلب : 593 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
زماني مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي را برداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت :: بازدید از این مطلب : 622 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
رویاها و خواب های شبانه از دیرباز مورد توجه بشر بوده و پادشاهان همواره مفسرانی را برای تعبیر خواب هایشان داشته اند، اما حقایق جالبی در مورد رویاها وجود دارد كه دانستن آنها خالی از لطف نیست. برخی افراد فقط خواب های سیاه و سفید می بینند.
:: بازدید از این مطلب : 538 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
راه جذب دیگران دوست داشتن خویشتن است. افراد جذاب به قضاوت در مورد خود و دیگران نمی اندیشند. آنها نشانه های عشق را در میابند. در مورد عشق می اندیشند و با هر عملشان عشقشان را بیان میکنند. دیپاک چوپرا
:: بازدید از این مطلب : 575 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
استیو جابز استیو جابز، مرد شماره یک کمپانی اپل تنها ۵۶ ساله بود که سرطان لوزالمعده در نهایت بر او غالب گشت و درگذشتش را در سال ۲۰۱۱ رقم زد. تنها لحظاتی پس از اعلام این خبر نام و تصویر استیو جابز بر صفحات اول سایتها و روزنامههای جهان نقش بست و شبکههای تلویزیونی تصاویر مردی را نشان دادند که در آنها میشد به وضوح تحلیل رفتن قوای بدنی وی را در جریان مبارزه چند سالهاش با سرطان مشاهده کرد. بقیه ی در ادامه ی مطلب :: بازدید از این مطلب : 546 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
۱-کاخ سلطنت آباد
بسیار بسیار جالب و دیدنیه برید به ادامه ی مطلب خودتون میفهمین چی میگم :: بازدید از این مطلب : 662 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
چارلز
اسپنسر چاپلین، كمدین افسانهای سینما، شانزدهم آوریل ۱۹۸۹ در لندن و در خانوادهای تئاتری به دنیا آمد. او
بازیگری، كارگردانی، تهیهكنندگی، فیلمانهنویسی و حتی آهنگسازی فیلمهایش را
شخصاً انجام میداد. زندگی حرفهای او از كودكی در صحنهی تئاترهای لندن تا زمان
مرگش بیش از ۷۰ سال ادامه
داشت. دوران كودكی او در فقر و تنهایی سپری شد چون كه در دو سالگی پدر و مادرش از
هم جدا شدند و پدرش كه به سختی او را به یاد میآورد چند سال بعد مرد. مادرش كه
بازیگری پركار بود، مبتلا به نوعی بیماری حنجره شد و چارهای نداشت جز این كه كار
تئاتر را رها كند. اما قبل از آن، پسر ۵ سالهاش چارلی شانس بازی در نمایش را كنار او
داشت كه با خواندن آهنگ معروفی مورد تشویق زیادی قرار گرفت. :: بازدید از این مطلب : 664 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
یک روز گرم
شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال آن برگهای ضعیف جدا شدند
و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد،
تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و
زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد. در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و
به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی
باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد
از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه
و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی
که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت. باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک
ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد. ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت: “اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی
همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان تو که فراموش کنی نشانه حیاتت برگ است!!
تا بعد ...... :: بازدید از این مطلب : 477 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
زندگی با ماجراهای فراوانش، ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛ چیست اما ساده تر از این، که در باطن تار و پود هیچی و پوچی هم آهنگ است؟ من بگویم، یا تو می گویی هیچ جز این نیست؟» تو بگویی یا نگویی، نشنود او جز صدای خویش. «ماجراها» گوید، اما نقش هر کس را می نگارد، یا می انگارد، بیش تر با طرح و رنگ ماجرای خویش.. هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟ یک فریب ساده و کوچک. آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او و جز با او نمی خواهی من گمانم زندگی باید همین باشد.. هر حکایت دارد آغازی و انجامی، جز حدیث رنج انسان،غربت انسان آه! گویی هرگز این غمگین حکایت را هر چها باشد، نهایت نیست.. زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده کوچک آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست بی گمان باید همین باشد. ماجرا چندان مفصل نیست، اصلا ماجرایی نیست. راست می گوید که می گوید « یک فریب ساده کوچک » من که باور کرده ام، باید همین باشد.. هی فلانی! شاتقی بی شک تو حق داری. راست می گویی، بگو آنها که می گفتی. باز آگاهم کن از آنها که آگاهی از فریب، از زندگی، از عشق هر چه می خواهی بگو، از هر چه می خواهی.. گفت: چه بگویم، چی بگویم، آه! به چراغ روز و محراب شب و موی بتم طاووس من زندگی را دوست می دارم مرگ را دشمن؛ وای! اما با که باید گفت این، من دوستی دارم که به دشمن خواهم از او التجا بردن؟! دیده ای بسیار و می بینی می وزد بادی، پری را می برد با خویش، از کجا؟ از کیست؟ هرگز این پرسیده ای از باد؟ به کجا؟ وانگه چرا؟ زین کار مقصد چیست؟ خواه غمگین باش، خواه شاد باد بسیار است و پر بسیار، یعنی این عبث جاری ست. آه! باری بس کنم دیگر هر چه خواهی کن، تو خود دانی گر عبث، یا هر چه باشد چند و چون، این است و جز این نیست. مرگ گوید: هوم! چه بیهوده! زندگی می گوید: اما باز باید زیست، باید زیست، باید زیست!… تا بعد.... :: بازدید از این مطلب : 468 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
گاهی لازم است برای چیزهایی دلیل بیاوری که تا پیش از این خود به صورت یک اصل ، بی بدیل بوده اند ، گاهی باید بعضی قراردادها را تجدید کنی ، باید در بعضی ها رفوزه شوی . بعضی ها را قبول کنی که اشتباه کرده ای و به سختی در آرزوی برگشت باشی. گاهی لازم است برای بودن دلیل بیاوری ، به انسان فراموش کار نشان بدهی که هستی و وجود داری دیده نشدن را به گردن قضا و قدر نیندازی و باید تجدید کنی بودنت را و وزنه سنگینی ببندی به نخ بادکنک شخصیتت تا به آسانی راه آسمان و خیالی شدن را نپیماید . باید یاد بدهی که بودن ارزش دارد و تداوم بودن نباید از وزنش بکاهد و به روزمره گی بیافتد . باید نشان بدهی که ارزش لبخند بیشتر از آنی است که به عنوان عادتی بر چهره،بشناسند آن را ، شاید بعضی اوقات لازم است غرور خود را نشان دهی و وزنه بودنت را سنگین کنی . نمی دانم چرا ولی بعضی مواقع لطف و مهرت را چنان بی تفاوت به کنار می زنند که مجبور میشوی مسیر ساده محبت را به سمت مسیری سخت و مرموز کج کنی . زیاد نباش…زیاد هم خوب نباش…زیاد دم دست نباش…زیاد که خوب باشی… دل آدم ها را می زنی..آدم ها این روزها ، عجیب به خوبی..به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند…زیاد که باشی…زیادی می شوی…محبت زیادی ، همیشه آدمها را خراب می کند …گاهی آدمها می روند نه برای اینکه دلایل ماندنشان کم شده …به این دلیل که آنقدر کوچکند که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند …او که رفتنی ست ، بگذار برود… تا بعد.... :: بازدید از این مطلب : 518 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
در روزگاران قدیم بانوى خردمندى كه به تنهایی و پیاده سفر می كرد در عبور از كوهستان سنگ گرانقیمتی را پیدا كرد. روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود. آن بانوى خردمند كیف خود را باز كرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمتى را در كیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد. مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت. او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد كه می تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمتی را داشته باشد. چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد. بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا كرد و سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فكر كردم و می دانم كه این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید كه چیزی به من بدهی كه از این سنگ باارزشتر باشد. بانوى خردمند گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی كه باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی كنی! زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است كه می گویند افراد، ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند. ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می كنیم و با آنچه می بخشیم یك زندگی می سازیم. تا بعد.....
:: بازدید از این مطلب : 475 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
چه نادانند و ساده اندیش، آنان كه میپندارند عشق، از طریق همنشینی دراز مدت و همراهی مستمر پدید میآید. حقیقت آن است كه عشق و محبت حقیقی، حاصل تفاهم روح و روان طرفین است که در یك لحظه حاصل میگیرد و احتیاج به گذشت زمان طولانی ندارد. عشق اگر در یك لحظه ایجاد نگردد، با گذر سالها و نسلها نیز به وجود نخواهد آمد. جبران خلیل جبران :: بازدید از این مطلب : 641 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
1- دوستهای شاد و خوش و خرم و سر حالت رو برای خودت
نگه دار! 2- دائم در حال یادگیری
باش! 4- اغلب بخنـــــد، خندههای طولانی 6- دور و اطرافت رو با آدمها و چیزهایی پُرکن که دوستشون
داری 7- سلامتیت رو جشن بگیر و بهش اهمیت بده! 8- به سمت ناراحتیهات سفر نکن! 9- از هر فرصتی که داری استفاده کن و به همه کسانی که دوستشون داری، عشقت رو نشون بده تا بعد....
:: بازدید از این مطلب : 572 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
لحظه ای که فلورانس چادویک به روبروی خود نگریست چیزی جز مه نمی توانست ببیند. او بیش از شانزده ساعت تمام مسافت زیادی از مسیر میان جزیره کاتالیا و ساحل کالیفرنیا را شنا کرده بود. بدنش کرخت و خسته شده بود. مه به قدری غلیط بود که او به دشواری قادر به دیدن قایق های محافظش بود. کوسه ها دور و بر پیکر تنهای او گشت می زدند و فقط با صدای گلوله های تفنگ بود که پراکنده می شدند. او علیرغم تمام این مشکلات ساعات ها تلاش می کرد و میلیون ها نفر از مردم کشورش از طریق تلویزیون های خود شاهد پیشرفت او بودند. داخل یکی از قایق هایی که در جوار او حرکت می کرد مادر و مربی اش نشسته بودند و مدام او را تشویق می کردند. آن ها به او گوشزد کردند که فاصله زیادی تا رسیدن به هدفش نمانده و نباید تسلیم گردد ام فلورانس پیش روی خود چیزی جز مه نمی دید. او تسلیم نشده بود تا اینکه ناگهان از محافظین خود درخواست کرد که او را بالا بکشند و این در حالی بود که او فقط نیم مایل با هدف نهایی خود فاصله داشت! او بعدها گفت: نمی خواهم شکست خود را توجیح کنم اما اگر قادر به دیدن خشکی بودم حتما موفق می شدم. دو ماه پس از آن فلورانس بار دیگر شانس خود را امتحان کرد، بار دوم نیز هوا مه آلود و دریا بسیار سرد بود اما این بار او هدف را در ذهن خود ترسیم کرد. او می دانست که پشت این دیوار مه آلود خشکی قرار گرفته و تمام نیروی خود را برای رسیدن به آن به کار گرفت و نهایتا موفق شد به هدف نهایی خود دست پیدا کند. بدین ترتیب فلورانس چادویک نخستین زنی شد که کانال کاتالینا را شنا کرد و حتی به میزان دو ساعت رکورد شنای مردان را نیز شکست یکی از علل موفقیت بزرگان این است که موفقیت های خود را در ذهن ترسیم می کنند تا بعد.... :: بازدید از این مطلب : 517 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب... صبر کن ای سهراب قایقت جا دارد... من هم از فکر، فضا ، همهمه اهل زمین دلگیرم کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ گل سرخی که اشارت کردی همه اهل زمین می گویند چقدر خار بدی دارد آن و کم اند آنان که خار را می بینند و به خود می گویند چه گل زیبائیست در کنار این خار قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب...
:: بازدید از این مطلب : 488 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
برای فرزندانتان ، تا بعد.... :: بازدید از این مطلب : 519 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
بسم الله الرحمن الرحیم «یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض المک القدوس العزیز الحکیم » [جمعه /1]. - «و ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم» [اسراء /44]. همه ی آسمان های هفت گانه و زمین، و موجوداتی که بین آن ها هستند، همه او را منزه می دارند و هیچ موجودی نیست، مگر آن که با حسش خداوند را منزه می دارد؛ ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید که او همواره بردبار و آموزنده است.
بیان قرآن که شما تسبیح موجودات را نمی فهمید، ارتباط به نوع مردم دارد، چون اکثر مردم حقیقت تسبیح موجودات را درک نمی کنند، ولی مانعی ندارد که برخی از افراد روشن ضمیر و کسانی که روح و روان آنان با حقایق موجودات ارتباطی پیدا کرده، با گوش دل، تسبیح موجودات را بشنوند و از تسبیح موجودات در برابر فرمان خدا آگاه باشند . تفکر قوة خیال را از پراکندگی و افسار گسیختگی نجات می دهد. چه خوب است که انسان در اوایل کار وقتی را برای تفکر در نظر بگیرد و در اطوار وجودی خود و موجودات عالم به فکر بنشیند. این کار باعث حشر پیدا کردن و محرم شدن انسان با عالم می شود. اگر انسان با نظام عالم محرم شود و با او رابطة دوستی برقرار کند اینجاست که می تواند به اسرار آن راه یابد زیرا دوست هرگز سرِّ خود را پنهان نمی دارد. ما خیال می کنیم سنگ و چوب و گل خاموشند و نمی بینند و نمی شنوند و نمی فهمند. اما در واقع این سنگ است که به ما می گوید: شما نمی بینید و نمی‌شنوید و نمی فهمید. زیرا ما در حال حرف زدن و دیدن هستیم. نامحرم بودن شما با ما باعث شده نه گوشتان بشنود و نه چشمتان ببیند. همچنان که اگر خودتان نیز در بین یکدیگر نامحرمی پیدا کنید او را از خود دور می کنید و حرفش را نمی شنوید و اسرار خود را برای او فاش نمی کنید. تفکر در نظام هستی باعث محرمیت انسان با عالَم می شود و موجب می‌شود که موجودات عالم اسرار خود را برای انسان بنمایانند. چگونه است که دستگاه ضبط تشکیل یافته از چند سیم و لحیم می تواند حرف ما را بگیرد و پس بدهد، اما زمین با این عظمت توان این یک ضبط را نداشته باشد؟!" تقابل فیزیک با متا فیزیک
حقیقت روح ، روح به معنی جوهر یگانه و واحد آگاهی و شعور است.
در فیزیک مدرن،دانشمندان نظریه ریسمانها بر این باورند که ریسمانها با موقعیت فوق تقارنی خود،نیروهای چهارگانه گرانش،الکترومغناطیس،هسته ای قوی و هسته ای ضعیف را با هم متحد می کنند و بستر ظهور همه نیروها،ابر ریسمانها با حالت فوق تقارنی خود هستند. نظریهٔ ریسمان شاخه‌ای ازفیزیک نظری و بیشتر مربوط به حوزه فیزیک انرژی‌های بالاست .این نظریه در ابتدا برای توجیه کامل نیروی هسته ای قوی به وجود آمد ولی پس از مدتی با گسترش کرومودینامیک کوانتومی کنار گذاشته شد و در حدود سالهای ۱۹۸۰ دو باره برای اتحاد نیروی گرانشی و برطرف کردن ناهنجاری‌های تئوری ابر گرانش وارد صحنه شد. بنا بر آن ماده در بنیادین‌ترین صورت خود نه ذره بلکه ریسمان مانند است. یعنی تمام ذرات بنیادین (مثل الکترون، پوزیترون و فوتون) اگر با بزرگنمایی خیلی خیلی زیاد نگریسته‌شوند ریسمان‌دیس هستند. ریسمان می‌تواند بسته (مثل حلقه) یا باز (مثل بند کفش) باشد. همانطور که حالت‌های مختلف نوسانی در سیمهای سازهای زهی مثل گیتار صداها(نتها)ی گوناگونی ایجاد می‌کند، حالتهای مختلف نوسانی این ریسمانهای بنیادین نیز به صورت ذرات بنیادین گوناگون جلوه‌گر می‌شود .
خاصیت مهم ابرریسمان که فیزیکدانان را به سمت خود کشاند این بود که این نظریه به طرزی بسیار طبیعی گرانش(نسبیت عام) و مدل استاندارد (نظریه میدان کوانتوم) که سه نیروی دیگر موجود در طبیعت (یعنی الکترومغتاطیس،نیروی ضعیف و نیروی هسته ای قوی) را توصیف می‌کند به هم مرتبط می‌سازد.
ئوری کوانتوم به یک میدان وحدت یافته کوانتومی اعتقاد دارد که در پایین سطح ماده هستی، به یک میدان واحد می رسد که غیر قابل تجزیه است و از آن پایین تر نمی توان به تجزیه ماده پرداخت. این میدان می تواند همان جوهر واحد آگاهی هستی باشد،در جایی پایین تر از ثابت پلانک قرار دارد و اساسا یک فضا-زمان دیگری برای درک موقعیت خود طلب می کند.
مقصود من از روح،همین میدان واحد آگاهی عالم وجود است.چون انسان دارای روح و روان و حیات است ، نمی تواند در جائی زندگی کند که فاقد روح و روان و زندگی است.موجود زنده نمی تواند در یک محیط مرده زندگی کند.باید محیط زیست همانند خود موجود زنده،از انرژی حیات برخوردار باشد،تا موجودی مانند انسان حیوان،گیاه و جماد بتواند در آن زیست و رشد کند.در غیر اینصورت لحظه ای دوام نمی آورد.آیا مثلا یک ماهی می تواند در یک دریای پر از اسید سولفوریک و یا قیر زندگی کند؟
پس اگر ما زنده ایم،برای این است که عالم وجود زنده است و اگر ما روح و روان داریم،که داریم، پس کیهان و همه کائنات دارای روح،روان،زندگی ،آگاهی و شعور است.
در مقابل روح یا میدان آگاهی،ماده وجود دارد.اگر از نظر منطق هگل به این قضیه نگاه کنیم،روح تز،ماده آنتی تز و کائنات سن تز است.سن تز ترکیب یا همانهاده این دو (ماده-روح) است.نیروهای چهارگانه طبیعت و نیروهای دیگر مانند بارهای الکتریکی،حافظه ماده و نیروهای رنگ همه نمود و تظاهر عینی و ملموس و مادی آگاهی یا روح کائنات هستند.
قرن ها علوم طبیعی،عالم هستی را یک وجود مرده و فاقد آگاهی و حیات می شناختند.در قرن بیستم ،اندیشه و دیدگاه علم،به ویژه فیزیک و اختر شناسی به خاطر تحقیقات عمیقی که خواه ناخواه وارد دنیای متافیزیک می شد،نسبت به جمود عالم تغییر کرد و بسیاری از دانشمندان دریافتند که بافت عالم و کیهان حکایت از زنده بودن دارد و آگاه بودن آن می کند. بنابر این علوم طبیعی در این قرن سئوالاتی را مطرح نمودند که در قرن نوزدهم جزء متافیزیک حساب می شدند. طرح اینگونه سئوالات در آن روزگار، از سوی دانشمندانی چون نیوتن،گالیله،لاپلاس،لاوازیه و ماکسول و جامعه علمی آن روزگار کفر محض به حساب می آمد. به همین دلیل در قرن نوزدهم "متافیزیک" به عنوان یک اندیشه زائد و بی فایده فلسفی به دور انداخته شد و کسی حاضر نشد تا در آن غور و تحقیق و تفحص کند. اما در قرن بیستم،ناگهان با ظهورتئوری نسبیت عام توسط آلبرت اینشتین،دید علم در باره متافیزیک متحول و دگرگون شد.چون در این زمان مسائل زیادی از متافیزیک در داخل علم فیزیک مطرح می شدند.
مفهوم تار و پود هستی و فضا و زمان،بعد چهارم و ابعاد بالاتر،محدود یا نا محدود بودن عالم،شکل فضا،همه مسائل متافیزیک بودند که از زمان رنسانس و عصر روشنگری در اروپا از فلمرو علم رانده شده بودند.اما در این زمان دوباره به صحنه علم برگشته و جان دوباره ای گرفتند. نظریه کوانتوم،به ویژه مکانیک کوانتومی و در سه دهه آخر قرن بیستم پیدایش نظریاتی چون ابر ریسمانها،دو گانگی موج و ذره، و وحدت نیروها و یگانگی میدانهای کوانتومی،به معنی واقعی متافیزیک را وارد حیطه علم نموده و مقام و منزلت گذشته او را به وی بازگرداند.
اکنون سوالهایی مطرح است و ذهن دانشمندان را واقعا به خود مشغول کرده است: آیا جهانهای موازی واقعا وجود دارند؟
آیا در فضاها و کرات دیگر خارج از منظومه شمسی موجودات انسانی یا شبیه انسانی زندگی می کنند؟ آیا موجود و موجوداتی بر زندگی ما در روی زمین نظارت داشته و کنترلی بروی آن دارند؟ آیا خود کیهان به عنوان یک سیستم ،یک موجود هوشمند است؟ همه این سئوال ها سر انجام به جائی می رسد که از خود بپرسیم، آیا حیات ما و موجودیت عالم آفریننده ای دارد؟ اگر هست،چگونه و کیست و از کجا آمده است؟
اگر بتوانیم به معنی علمی کلمه،شعور و آگاهی کیهان و عالم وجود را ثابت کنیم،به طور علمی خدا را ثابت کرده ایم. در سیستمهای غیر خطی،مانند انسان و کیهان،این اجزاء هستند که کل را می سازند.اما کل خود مستقل از اجزاء خود است.اگر اجزاء کیهان و عالم وجود هوشمند باشند،همه کائنات هوشمند است و تازه چون مستقل است و کلیتی غیر از مجموع اجزاء خود دارد، هوشمندی آن درجه ای بالاتر از هوشمندی مجموع اجزاء خود است. یکی از نخستین اندیشمندان ایرانی که به وضوح درباره شعور و آگاهی ذرات عالم صحبت کرده،مولانا رومی،عارف ایرانی است که در مثنوی کبیر خود چنین فرموده است: گر تو را از غیب چشمی بـــاز شد با تــــو ذرّات جهان همــــراز شد
مولانا جلال الدین رومی، به وضوح در اشعار خود از هشیاری،بصیر بودن و سمیع بودن ذرات عالم هستی سخن می گوید.اگر همه ذرات هستی می شنوند و می بینند و هشیار هستند،پس کل عالم وجود نیز از این هشیاری و بصیرت و بینش برخوردار است و تازه نسبت به اجراء خود از هوشمندی و هشیاری بالاتر و مستقل تری نیز برخوردار است.
شیخ محمود شبستری ،نیز در گلشن راز از رقص ذرات عالم و میل آنها به حرکت و رقص سخن رانده است. آگاهی و شعور عالم وجود به صورت یک موجود واحد و غیر متکثر،مورد تائید عارفان شرق،از هند و چین تبت و ایران قرار گرفته تا عرفای ژاپن و یهودی و مسلمان قرار گرفته است. آنچه را که قرن ها عارفان به صورت راز به آن می نگریستند و می پرداختند،امروزه در حوزه فعالیت دانشمندان علوم طبیعی قرار گرفته و آنها با زبان ریاضی به آن می پردازند.آلبرت اینشتین،نابغه فیزیک قرن بیستم،سی سال از سالهای آخر عمر خود را صرف یافتن میدان وحدت یافته طبیعت کرد و خواست میدانی را بیابد که همه نیروها از آن ناشی می شوند.و تلاش کرد تا بتواند تمام نیروهای چهارگانه فیزیک را با یک معادله با همدیگر متحد کند. اما به دلیل مشکل بودن کار عمرش کفاف این را نداد که همچون نظریه نسبیت آن را پردازش کند.و موفق به انجام این کار نشد.اما اکنون تئوری کوانتوم به میدان وحدت یافته کوانتومی رسیده است و بر این باورند که یک میدان وحدت یافته از ذرات زیر اتمی(بهتر بگوییم ریسمانهای مرتعشی از انرژِی) همه نیروها را با هم متحد می کند.در حقیقت اندیشه عرفانهای تائو و شرقی قدم به حیطه علم نهاده است.
در قرن بیستم،کتابهای زیادی درباره اثبات علمی اندیشه های عرفانی شرقی یه رشته تحریر در آمدند.از آن جمله می توان به تائوی فیزیک اثر فیتیوف کاپرا و استادان رقص وولی از گاری زوکاف و فیزیک جاودانی از فرانک تایپلر و فیزیکدانان آمریکایی و عرفان پرینستون اثر ریموند رویه و روح ناشناخته اثر ژان شارون نام برد. همه تلاشهای ذهنی نام برده شده موید این معنی هستند که علم فیزیک در حال درک عالم به صورت یک کل هماهنگ است. مفاهیمی که از تئوری نسبیت،کوانتوم و مکملیت درک می شود حاکی از این است که آنچه را که ما به عنوان اشیاء فیزیکی و مستقل تجربه می کنیم،واقعا از هم مستقل نیستند و از درون و برون با هم ارتباط دارند.در نظریه سیستم ها ثابت شده است که دو شیئ وقتی در یک سیستم واقع می شوند یک نظام واحد را می سازند.انسان وقتی به عالم هستی می نگرد،در اثر اتحاد ناظر و منظور،به صورت یک دستگاه و نظام در می آید.بنابر این،هیچ یک از ذرات عالم و اشیاء از هم جدا نیستند و انسان هم مستقل از عالم نیست. امروز فیزیکدانان به یک وجود مطلق قائل شده اند که دارای آگاهی و شعور است.استیون کوفمن فیزیکدان آمریکایی در کتاب "نظریه متحد واقعیت" بر این باور است که یک وجود مطلق در کائنات هست که همه واقعیت های عالم از آن ناشی می شود و این وجود دارای شعور مطلق است. ما در یک فضا-زمان بی پایانی از شعور،اطلاعات،آگاهی و در یک کلمه در یک فضا زمان روحی زندگی می کنیم.که متاسفانه فقط سطح نازکی از بافته بیرونی آن را ادراک می کنیم و ژرفای عظیم آن از شناخت و دانش و ادراک ما پنهان است و پرده ای در مقابل دید و درک ما قرار دارد،شاید در قرن های آینده،با تکامل انرژی روحی و ذهنی انسان این پرده به تدریج بالا رود و ما به حقایق عمیق تر و بیشتری پی ببریم .
خداوند،آگاهی نیرو و سرشت کل هستی است و انسان باید از انرژی فطری خود که ودیعه الهی است به بهترین نحو برای ترقی،توسعه و سعادتمندی خود در روی زمین استفاده کند.اگر انسان بخواهد روی کره زمین باقی بماند،باید ساختار آگاهی پر انرژی خود را برای سازندگی،خلاقیت و عشق و فداکاری و اعتلای هستی کلان خود به کار ببرد.در غیر اینصورت نمی تواند تمدن و نژاد خود را حفظ کند.آیا مریخ هم همین سرنوشت را پیدا کرده است؟ ما از چه ساخته شده ایم؟ از ذرات یا امواج؟ در آخرين تحقيقات، دانشمندان در حال تحقيق بر روي كاربردهاي عملي محاسبات كوانتومي مي باشند، و حتي در حال تجربه بر روي جابجايي كوانتومي هستند. فيزيك كوانتوم همه جا در اطراف ما مشغول به كار است و بدون آن، كسي نمي توانست توضيح دهد به عنوان مثال چرا آسمان آبي است، علف ها سبز هستند، و خورشيد زرد است. بدون آن، كسي نمي توانست توضيح دهد چرا يك ميز جامد است و آب مايع است، و چگونه گياهان نور خورشيد را جذب مي كنند و آن را در فرايندي به نام فتوسنتز به انرژي شيميايي تبديل مي كنند.
روز جديد فيزيك كوانتوم همه اش خيلي وقت قبل با يك سئوال قديمي در باره طبيعت نور شروع شد. اين بحث به قرن هفدهم باز مي گردد زماني كه نيوتن استدلال كرد كه نور بايد از ذره تشكيل شده باشد. اين شخص فيزيكدان و رياضي دان برجسته انگليسي، آيزاك نيوتن بود. و آن زمان رياضي دان و فيزيكدان بسيار برجسته كريستيان هويگنس دليل آورد كه نه، نور موج است. و مباحثات در باره طبيعت واقعي نور به طور اساسي براي تقريبا 300 سال ادامه يافت.
دست آخر، كشف شد كه، در واقع مي توان به هر دو شكل يك ذره و يك موج با آن برخورد كرد. اولين جهش در قرن بيستم، در اين جهت، توسط ماكس پلانك و در اولين روز قرن بيستم روي داد. او به سادگي تلاش كرد كه اين واقعيت را درباره توزيع شدت تابش كه يك فرد از ستارگان دريافت مي كند، يا از اجسام داغ تابش مي كند، درك كند. او فهميد كه به شيوه اي بسيار عجيب مي تواند دركش كنيد. اين شيوه اين را در بر داشت كه انرژي تنها در بسته هاي گسسته مي آيد. ماكس پلانك پيشنهاد كرد كه نور شامل واحدهاي انرژي منفصل از هم مي باشد. او اين واحد را كوانتوم ناميد، و در همين زمان تئوري كوانتوم را متولد ساخت.
هيچكس به اين موضوع در ابتدا توجهي نكرد، به جز يك فرد بسيار جوان كه در دفتر ثبت اختراعات در سوئيس كار مي كرد؛ وي آلبرت اينشتين بود، فردي كه توجه كرد، و او در واقع فهميد كه مي تواند تمام اين جور چيزها را درك كند، و از همه بيشتر قابل توجه اينكه اثر فتوالكتريك اين ايده را به كار مي گيرد.
پس از آن، نيلس بور درك كرد كه مي تواند ساختار اتمي را با استفاده از اين ايده درك كند. بعد لوئيس بروكلي در فرانسه اين ايده ها را به ماده بسط دهد. در اوايل سال 1920، فيزيكدانان فهميدند كه هر دوي ماده و نور مي توانند در شكل امواج با شكل قطعات ماده يا انرژي ظاهر شوند. بعدا، اروين شرودينگر و ماكس بورن معناي رياضياتي به اين ها بخشيدند "امواج امكان". اين دوگانگي ذره – موجي بسيار عجيب بود.
امواج اشياء كوانتومي به صورت آني به محض اينكه دانشمندان تلاش براي اندازه گيري آنها يا دريافتن چيزي در باره آنها بكنند، تبديل به ذرات مي شوند. خوب بياييد پايه اي ترين بروز امواج امكان را كه "بر هم نهي" است با استفاده از يك مثال ساده بررسي كنيم. يك سكه بر مي داريم، سكه مي تواند شير يا خط بيايد. خوب اولين سيماي شگفت آور مكانيك كوانتومي يك "برهم نهي" خوانده مي شود. سكه فقط نمي تواند شير يا خط باشد بلكه مي تواند چيزي باشد كه برهمنهي هر دو خوانده مي شود. به عبارت ديگر، فقط شير يا خط نيست؛ مخلوطي از اين دوتاست. اين اصل برهمنهي خوانده مي شود. اين اصل اصولا بيان مي كند كه يك سكه لزومي ندارد كه در يك وضع يا وضع ديگري باشد. مي تواند در مخلوطي دلخواه از اين دو باشد. دكتر استمپ مي گويد، به طور ذاتي، تا زماني كه ما به سكه نگاه نمي كنيم، سكه در يك حالت برهمنهي از هر دو حالت "شير رو" و "خط رو" قرار دارد. اما اين چيزي بيشتر از اين حرف ها مي باشد. در مورد ذرات كوانتومي، ما در واقع مي توانيم به طور فيزيكي وجود برهمنهي حالات كوانتومي مختلف را آشكارسازي كنيم. حال بياييد نگاهي بياندازيم به آزمايشي كه با نام آزمايش دو شكافي شناخته مي شود. فيزيكدان پر آوازه و استاد افسانه اي فيزيك دكتر ريچارد فايمان، مرسوم بود كه بگويد "تمام مكانيك كوانتومي مي تواند از تفكر دقيق در مفاهيم اين تك آزمايش برداشت شود."
پس بياييد با دقت دنبالش كنيم: وقتي ذرات ماده (مثلا توپهای بیس بال را در نظر بگیرید)به سمت يك شكاف يا دو شكاف شليك مي شوند، آنها نواري كه رد شكاف مي باشد، بر روي ديوار مقابل تشكيل مي دهند.
زماني كه امواج به يك شكاف تكي يا دوتايي مي رسند، آن ها هم يك نوار تكي ايجاد مي كنند يا در حالت شكاف دوتايي، دو موج با يكديگر اندركنش مي كنند، در حالي كه قله ها و حضيض ها جايي كه به هم مي رسند، يكديگر را خنثي كرده و منجر به تشكيل يك الگوي تداخلي مي شوند.
حال بیایید ذرات تشکیل دهنده مواد یعنی الکترونها را در نظر بگیریم.ذراتي از قبيل الكترون ها يا فوتونهاي نور كار عجيبي مي كنند. وقتي به سمت دو شكاف شليك مي شوند يك الگوي تداخلي مانند امواج تشكيل مي دهند، در حالي كه بايد دو نوار مانند ماده درست كنند.
چرا؟؟؟؟؟ چرا باید ذرات الکترون از خود طرحی تداخلی همانند امواج به جا بگذارند؟؟؟ آیا الکترونها موج هستند؟ حتي زماني كه به صورت تكي شليك مي شوند، يك تك ذره كه به سمت يك دو شكافي مي رود، به دو نيم خواهد شد، و اقدام به عبور از هر دوي شكافها خواهد كرد، و بعد با خودش تداخل مي كند تا يك الگوي تداخلي مانند يك موج توليد كند. بدين سان موجب مي شود تا از ميان هر دو شكاف برود: هم دومي و هم اولي.
اما زماني كه اندازه گيري صورت مي گيرد چيز عجيبي رخ مي دهد. برخلاف الگوي تداخلي قبل، الگوي مربوط به ذره مشاهده شده شبيه به الگوي ماده است.
تنها عمل مشاهده كردن كه كدام شكاف انتخاب شده است در واقع موجب مي شود كه ذره تنها از درون يك شكاف برود. چيزي كه اين را حتي بيشتر متحير كننده مي كند اين است كه شكافي با عرض 0.1 ميلي متر مورد استفاده در اين آزمايش، كه تقريبا 20 ميليارد بار از قطر كلاسيك الكترون عريض تر است، مي تواند در واقع حركت الكترون را منحرف كند. اين شبيه به اين است كه چيزي يك سنگ يك سانتي متري را در حين عبور از يك دهانه 20 هزار كيلومتري، منحرف كند. دليل اين امر اصل عدم قطعيت مشهور هايزنبرگ است. فيزيكدان برجسته آلماني ورنر هايزنبرگ محدوديت هاي مشاهدات ما را از دنياي اطرافمان مورد سنجش قرار داد. او دريافت كه رفتار يك ذره، كه محصولي از فاصله و تكانه ذره مي باشد، نمي تواند بدون عدم قطعيت اندازه گيري شود، با يك حداقل مقدار متناسب با ثابت پلانك. اين ثابت پلانك يك عدد بسيار كوچك است، برابر با صفر بعد مميز، بعد 33 صفر كه بعد از آن عدد 66 باشد. اين عدد كوچك براي اشياء مرئي قابل صرف نظر كردن است، اما براي يك الكترون بسيار كوچك محدود در فضا، گسترش به يك شكاف با عرض 0.1 ميلي متر منجر به تغيير تكانه الكترون و در نتيجه انحراف جهتي كه الكترون در طي عبور از شكاف در پيش مي گيرد، مي شود. چيزي كه بسيار متحير كننده است اين است كه به نظر مي رسد يك الكترون به دو الكترون كه به طور همزمان در حال عبور از هر دو شكاف است، مي شكافد، و يك الگوي تداخلي روي ديوار پشت اين شكافها طرح مي ريزد. الكترون چنان كه اگر يك موج در حال پراشيدن شدن باشد، رفتار مي كند؛ و نه همچون يك قطعه واحد ماده. برای اینکه این آزمایش را بهتر متوجه شوید می توانید از این لینک استفاده کرده و فیلم کوتاهی در این رابطه را ببینید: http://www.youtube.com/watch?v=EpSqrb3VK3c&feature=related اما آيا بيشتر از اين در مورد آن چيزي هست؟ اخيرا، دكتر آنتوان زلينگر و محققان در دانشگاه وين يك الگوي تداخلي مشابه در يك آزمايش دو شكافي را شرح مي دهند. به جاي انجام آزمايش با استفاده از الكترون، آن ها از ملكول كربن سي 60 استفاده كردند كه عموم آن را يك "باكي بال" مي خوانند. باكي بال تقريبا قطرش 1 نانومتر است. و تقريبا نسبت به يك الكترون يك ميليون بار بزرگتر و حدودا 100 هزار بار سنگين تر است. در واقع، قطر آن قابل مقايسه با قطر مارپيچ دوگانه حلزوني "دي ان اي" كه مشهور است و تقريبا 2 نانومتر است، مي باشد.
قطعا، به سختي كسي مي تواند آنچنان ملكول هاي بزرگي را به عنوان موج در نظر بگيرد. اما این ملکول هم دقیقا چون یک موج رفتار می کند. آیا دی ان ای ما انسانها هم می تواند همچون موج رفتار کند؟ آیا امواج دیگر نیز می توانند در دی ان ای ما و در نتیجه نسل و آینده ما تاثیر بگذارند؟ آیا موسیقی بر دی ان ای تاثیری دارد؟ اصلا آیا دی ان ای ما انسانها موسیقی می نوازد؟
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
خدایا! مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده. بگذار هرجا تنفر هست، بذر عشق بکارم. هرجا آزردگی هست، ببخشایم. هرجا شک هست ایمان، هرجا یأس هست امید ، هرجا تاریکی هست روشنایی و هرجا غم جاری است ، شادی نثار کنم. الهی! توفیقم ده که بیش از طلب همدردی ، همدردی کنم و پیش از آن که مرا بفهمند ، دیگران را درک کنم زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم. «فرانسیس آسیسی» :: بازدید از این مطلب : 667 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
تنها راه تغيير دادن دنيا، تغيير دادن سطح آگاهي انسان هاست ، و اين را تنها مي تواني در خودت انجام بدهي. اين را نمي توان از بيرون در مورد كسي انجام داد. آري، اگر سطح آگاهي خودت را تغيير بدهي، ارتعاشي ايجاد خواهي كرد كه مردم را تغيير خواهد داد، بدون اينكه از آن باخبر شوند، آنان را تغيير خواهد داد. اشو
:: بازدید از این مطلب : 583 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
برادرم تو را دوست دارم ، هر که می خواهی باش ، خواه در کلیسایت نیایش کنی ، خواه در معبد، و یا در مسجد . من و تو فرزندان یک آیین هستیم ، زیرا راههای گوناگون دین انگشتان دست دوست داشتنی “یگانه برتر ” هستند ، همان دستی که سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست یافتن به همه چیز را رسایی و بالندگی جان می بخشد . جبران خلیل جبران
:: بازدید از این مطلب : 514 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
به زندگی ات قانع باش تا آنچه داری برایت شیرین باشد. بسیاری، تنها خوشبختی دیگران را می بینند و خوشبختی خودشان، به چشمشان نمی آید. اگر از درون زندگی دیگران باخبر می شدی، شاید زندگی خودت را عالی می دانستی. به یاد داشته باشید که ریسمان محکم،بهتر از صد نخ است. از عاقبت انسان های بد بیشتر پند بگیرد، عاقبت خوبان که بد نمی شود. اگر خیری که داری به دیگران نرسد،کم کم از دست خودت هم میرود. بعضی ها اثبات خود را در انکار دیگران می پندارند که سخت در اشتباهند. اگر با دلت صادق باشی، عذاب کمتری تحمل می کنی و دیرتر پیر خواهی شد. هرجا که هستی، دنیا را آنجا بدان و لذت ببر. آنکه عقل دارد، پول پدر کم به کارش می آید و آنکه عقل ندارد، نمی تواند پول پدر نگه دارد. اگر پول وفا داشت، پولدارهای سابق نداشتیم. :: بازدید از این مطلب : 525 نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
|
|
آرشیو مطالب آخرین مطالب پیوند های روزانه مطالب تصادفی مطالب پربازدید تبادل لینک هوشمند پشتیبانی LoxBlog.Com
|